آیات نورانی2(اثبات ولایت امیر المومنین)

آیات نورانی2(اثبات ولایت امیر المومنین)

بدعت هاي ابوبكر
برخي از بدعت هاي ابوبكر از اين قرار است:
1. غصب خلافت 
براساس شواهد و روايات قطعي شيعه و اهل سنت، جانشين پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، حضرت علي عليه السلام است و ابوبكر هيچ گونه حقي در اين زمنيه نداشت. نه خدا و نه پيامبر هيچكدام او را به اين مقام نصب نكرده است ولي حضرت علي عليه السلام از سوي خدا و به دستور خدا و به دست پيامبر به اين مقام نصب شده است.(براي مطالعه منابع و مآخذ به كتاب اجتهاد در مقابل نصّ، ص43، ترجمه علي دواني، چ 1351، انتشارات غدير و الاستغاثه ص28، علي بن احمد كوفي. به الغدير،‌ احقاق الحق و مانند اينها هم مي توانيد مراجعه كنيد.)
2. بر سركار آوردن عمربن خطاب
ابوبكر، با اينكه غاصب خلافت بود ولي با اين حال، در اواخر عمرش وصيتنامه اي تنظيم كرد و عمربن خطاب، براساس اين وصيت حاكم مسلمانان شد و اين، يكي از كارهاي بسيار نارواي او است. او نبايد براي پس از خودش كسي را جانشين انتخاب مي كرد بلكه مي بايستي حق را به حق دار برمي گرداند ولي اين كار را نكرد.(همان، ص56. الاستغاثه، ص54، چاپ مؤسسه اعلمي، تهران)
3. تخلف از لشكر اسامه بن زيد
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در سال يازدهم هجري لشكري را آماده كرد و به فرماندهي اسامه بن زيد به نبرد روميان فرستاد. پيامبر(ص) دستور داده بود كه همه با اين لشكر بروند. ابوبكر و عمر و ديگران هم مأمور بودند كه با اين لشكر بروند واين لشكر آماده رفتن شد ولكن ابوبكر و عده ديگري از صحابه نرفتند و بهانه شان بيماري پيامبر بود ولي پيامبر بارها دستور داد كسي نماند و حتي كساني را كه نمي رفتند، لعن و نفرين كرد. اينها نرفتند و پيامبر اسلام در همان روزها وفات كرد و آنان پس از رو براه كردن امر خلافت، آن لشكر را اعزام كردند.(الايضاح، فضل بن شاذان، ص159، چاپ دانشگاه تهران. اجتهاد در مقابل نصّ، ص60. الاستغاثه، ص52. بحارالانوار، ج3، ص427)
4. قطع سهم «اَلمُؤلَّفَهَ قلوبُهُم» از زكات
بر اساس دستور قرآن، بخشي از زكات بايد به «اَلمُؤلَّفَهَ قلوبُهُم» داده شود. اَلمُؤلَّفَهَ قلوبُهُم كساني هستند كه يا كافر هستند و يا مسلمانان ضعيف الايمان. قرآن مي گويد: به اينها از زكات بدهيد تا دلشان به اسلام و مسلمانان تمايل و گرايش پيدا كند. پيامبراسلام صلي الله عليه و آله و سلم به اينها از زكات مي داد. پس از وفات پيامبر(ص)، اينها نزد ابوبكر آمدند تا سهم خود را بگيرند. ابوبكر در نامه اي نوشت تا سهم اينها پرداخت شود. آنان نزد عمربن خطاب رفتند تا سهم خود را از او دريافت كنند. عمربن خطاب اين سهم را نداد و گفت: ديگر اسلام به شما نياز ندارد و ابوبكر هم عمل عمربن خطاب را قبول كرد و از زكات به اين دلجويي شدگان سهمي نداند؛ با اينكه قرآن سهمي را به اينها اختصاص داده و پيامبر(ص) هم مي داد.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص72، منابع و مآخذ را در اين كتاب آورده است.)
5. قطع سهم «ذي القربي» از خمس
بخشي از خمس، متعلق به ذي القربي است. اين دستور قرآن است و بايد اين را به «ذي القربي» داد ولي ابوبكر اين سهم را نداد و در نتيجه به بني هاشم وسادات، اين خمس را نداد در حالي كه حق مسلم فاطمه زهرا سلام الله عليها و علي عليه السلام و ديگر سادات است و بايد پرداخت مي شد و ابوبكر بايد يك پنجم همه غنائم جنگي و همه درآمدهاي اضافي را به حضرت فاطمه و علي عليه السلام مي داد چون سهم آنهاست و بر اساس دستور خدا بايد به اينها داده شود ولي نداد.(همان، ص81)
6. ندادن ارث حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
پس از وفات پيامبر اسلام حضرت محمدبن عبدالله صلي الله عليه و آله سلم، وارث پيامبر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بود و بايد همه اموال پيامبر اسلام به او مي رسيدند ولكن ابوبكر گفت: من از پيامبر شنيدم كه فرمود: ما پيامبران از خود ارث نمي گذاريم. براساس اين حديث ابي بكر، حضرت فاطمه(س) را از ارث پدر محروم كردند با اينكه ارث بردن فرزند دستور قرآن است ولي اموال پيامبر را به فرزندش ندادند.(اجتهاد در مقاب نصّ، ص85، الاستغاثه، ص35، اجتهاد در مقابل نصّ، ص110. شرح تجريد شعراني، ص522)
7. غصب فدك 
فدك، بدون جنگ به دست مسلمانان افتاد و اين گونه ثروتها اختصاص به خود پيامبر دارد. پس از فتح قلعه هاي خيبر و به دست آمدن فدك آيه اي نازل شد و پيامبر براساس دستور آن آيه، فدك را به حضرت فاطمه سلام الله عليها بخشيد و سند آن را هم به نام فاطمه نوشت. از آن روز به بعد فدك در اختيار حضرت فاطمه سلام الله عليها بود و خودش آنجا را اداره مي كرد و منافع آن را هم هر گونه مصحلت مي ديد، مصرف مي كرد. پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله فدك را از حضرت فاطمه گرفتند و كارگران او را از فدك بيرون كردند. مسأله فدك تا به امروز مورد بحث و بررسي است و يكي از بدعتهاي ابوبكر و عمر است.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص97، الاستغاثه ص35. بحارالانوار ج30، ص443)
8. دستور ابوبكر به حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها
پس از آنكه ابوبكر حاكم مسلمانان شد،‌ همان روز دستور داد تا به خانه فاطمه زهرا(س) بروند و افرادي را كه در آن خانه هستند براي بيعت به مسجد بياورند. نيروهاي مهاجم حمله آوردند و اتفاقات فراواني روي داد كه در احاديث و منابع تاريخي آمده است. در هر صورت، دستور حمله، از ابوبكر بود و او مسئول اين دستور بود. هر اتفاقي آن روز در آن خانه روي داد، مسئول آن ابوبكر بود چون او دستور داده بود، گرچه همه مهاجمان مسئول كار خود بودند و معذور نبودند.(الايضاح، ص159، الاستغاثه ص35.اجتهاد در مقاب نصّ، ص110. شرح تجريد شعراني، ص533)
9. امتناع از كشتن ذوالثديه حرقوص بن زهير تميمي
پيامبر خدا صلي الله عليه و اله به ابوبكر دستور داد: برو و ذوالثديه را بكش و او رفت و ذوالثديه را در حال نماز ديد و نكشت. پيامبر(ص) به عمربن خطاب هم دستور داد برو و او را بكش او هم رفت ولي نكشت. آنگاه حضرت علي عليه السلام را فرستاد ولي علي عليه السلام ذوالثديه را نيافت و از محل رفته بود. اين ذوالثديه همان است كه فرمانده خوارج شد و در جنگ نهروان به شمشير علي عليه السلام كشته شد.(اجتهاد در مقاب نصّ، ص115)
10. جنگ با پرداخت نكنندگان زكات
عده اي، از پرداخت زكات به مأموران ابوبكر، خودداري كردند و نيروهاي ابوبكر با آنان جنگيد و آنان را به خاك و خون كشيد در حالي كه آنان مسلمان بودند و ابوبكر را قبول نداشتند نه دين و زكات را ولكن نيروهاي ابوبكر با آنان جنگيدند و آنها را مرتد به حساب آوردند.(الايضاح، ص132 و 182. الاستغاثه ص30.اجتهاد در مقاب نصّ، ص133. بحارالانوار، ج30، 471. شرح تجريد شعراني، ص531)
11. نكشتن خالدبن وليد
يكي از طوايفي كه از پرداخت زكات به مأموران ابوبكر امتناع كردند، طايفه مالك بن نويره بود. او در آغاز زكات نپرداخت تا ببيند كار خلافت به كجا مي رسد و رفتارش هم با نيروهاي خلافت خوب بود. خالدبن وليد با نيروهاي خود بر اين طايفه حمله كردند و به حيله اي آنان را خلع سلاح كردند و همه شان را كشتند. خالد، مالك بن نويره را كشت و همان شب با زن مالك زنا كرد، مالك و زنش مسلمان و اهل نماز بودند. خالدبن وليد بايد به خاطر اين رفتار، كشته مي شد ولي ابوبكر از كشتن او صرف نظر كرد و حتي عمربن خطاب به خالد گفت: اگر به خلافت برسم، از تو قصاص خواهم گرفت. اينها از مسلمات تاريخ هستند و كسي نمي تواند در آن ترديد كند. اين حوادث صد درصد روي داده است نه اينكه ساختگي باشد.(اجتهاد در مقاب نصّ، ص133. الاستغاثه ص34. بحارالانوار، ج3، ص471)
12. ممانعت از نوشتن احاديث
ابوبكر، دستور داد: هيچ كس احاديث و روايات پيامبر و ديگران را ننويسد و هر كس نوشته اي در نزد خود دارد، بسوزاند. عمربن خطاب هم در دوران خلافت خودش، همين سياست را در پيش گرفت. اين موضوع، داستان طولاني دارد و بايد به كتابهاي مربوط به علم الحديث مراجعه كرد.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص156)
13. نكشتن اشعث بن قيس
اين اشعث همان است كه در جنگ صفين با نيروهاي خود در مقابل علي عليه السلام ايستاد و گفت: يا علي! ما نمي توانيم با قرآنها بجنگيم و دستور بده مالك اشتر جنگ را متوقف كند. دختر اين اشعث امام حسن مجتبي عليه السلام را مسموم كرد. پسرش محمد، مسلم بن عقيل را كشت و پسر ديگرش قيس امام حسين عليه السلام را كشت. ابوبكر در اواخر عمرش مي گفت: كاش اشعث را كشته بودم. اشعث بن قيس مرتد شده بود.(الايضاح، ص159)
14. سوزاندن فجائه سلمي به خاطر ارتداد
نبايد كسي را با آتش كيفر داد مگر اينكه پيامبر يا امام دستور دهد. كيفر مرتد سوزاندن نيست ولي ابوبكر،‌ اين مرتد را سوزاند.(شرح تجريد شعراني، ص531)
15. دفن شدن در خانه پيامبر
نبايد كسي را در خانه پيامبر دفن كرد. خانه پيامبر ملك شخصي است و متعلق به ورثه است ولي ابوبكر و عمر را در خانه پيامبر(ص) دفن كردند.(همان)
16. سخن گفتن قبل از سلام نماز
همه در حال نماز بودند و به ابوبكر اقتدا كرده بودند. قبل از اينكه سلام نماز را بدهد يك مرتبه گفت: «لايَفعَلَنَّ خالدٌ مَا اَمَرتُهُ بِهِ؛ خالد آنچه را كه به او دستور داده ام، انجام ندهد. ابوبكر اين جمله را پس از تشهد و قبل از سلام نماز بر زبان آورد و اكنون برخي از علماء بر پايه همين سخن ابوبكر فتواي فقهي مي دهند كه اين سخن گفتن اشكال ندارد. داستان اين جمله طولاني است و خلاصه اش اين است كه ابوبكر به خالدبن وليد دستور داده بود كه در حال نماز علي عليه السلام را ترور كند ولي ابوبكر پشيمان شد و گفت كه اين كار را نكند و گرنه بنابر اين بود كه وقتي سلام نماز گفته شد، خالد با شمشير علي را بكشد. اين داستان، داستان جالبي است. مي توانيد در منابع تاريخي بخوانيد.(الاستغاثه، ص49)
17. اختصاص سهمي از بيت المال براي خود
ابوبكر پس از آنكه حاكم مسلمانان شد براي خود سهم ديگري به عنوان حاكم قرار داد در حاليكه نمي بايستي دست به چنين عملي بزند.(همان، ص49)
18. فرار از جنگ
در جنگ احد ابوبكر، عمر،‌ عثمان و بسياري ديگر از صحابه، از ميدان جنگ فرار كردند و پيامبر(ص) را تنها گذاردند.(الصحيح من سيره النبي، جزء4، ص243، چاپ سه مجلدي، جامعه مدرسينف 1402 قمري)
بدعتهاي عمربن خطاب
برخي از بدعتهاي عمربن خطاب از اين قرار است:
1. هجوم و حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها
در همان روز اول ، پس از آنكه ابوبكر به مسجد آمد، به عمربن خطاب و عده ديگري دستور داد تا به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بروند و افرادي را كه در آن خانه هستند را به مسجد بياورند و بيعت كنند. عمربن خطاب، خالدبن وليد، قنفذ، و عده اي ديگر آمدند. عمربن خطاب، با خود آتش آورده بود و همه را تهديد كرد كه اگر نياييد و بيعت نكنيد خانه را به آتش مي كشم. اين مطالب را منابع ومآخذ اهل سنت آورده اند و مربوط به مآخذ شيعه نيست. داستان هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها را هم اهل سنت نوشته اند و هم شيعيان. (انساب الاشراف بلاذري، ج2، ص12، تحقيق محمود الفردوس العظم. تاريخ طبري ده جلدي، ج3، ص202، بيروت، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم. العقد الفريد ج5 ص12 چاپ مصر. الامامه و السياسيه، ابن قتيبه دنيوي ج1، ص30. تحقيق علي شيري. بحارالانوار، ج31، ص59)اگر بخواهيد اطلاعات كامل دراين زمينه داشته باشيد به كتاب «مواسات الزهرا »نوشته سيد جعفر مرتضي عاملي لبناني مراجعه كنيد .
2. بر سركار آوردن ابوبكر
عمربن خطاب، پس از وفات پيامبر، بسيار تلاش كرد تا ابوبكر به حكومت برسد و در سايه تلاش او، ابوبكر به حكومت رسيد با اينكه مي دانست كه پيامبر(ص) حضرت علي عليه السلام را به جانشيني خود انتخاب كرده است.(همه منابع و مآخذ روايي و تاريخي، اين مطالب را آورده اند.)
3. پاره كردن نامه فاطمه زهرا سلام الله عليها
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها، در مورد فدك، ابوبكر را محكوم كرد و ابوبكر نامه اي نوشت تا فدك را به حضرت فاطمه سلام الله عليها برگردانند. عمربن خطاب متوجه اين مسأله شد و نامه را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها گرفت و آن را پس از پاره كردن، سوزاند.(الغدير، عربي، ج7، ص194 ص4 و منابع ديگر)
4. محروم ساختن فاطمه زهرا سلام الله عليها از ارث پدري
هم ابوبكر و هم عمربن خطاب هر دو تلاش كردند و مانع ارث بردن حضرت زهرا سلام الله عليها شدند.(همان منابع و مآخذي هك در بدعتهاي ابوبكر گذشت)
5. غصب خلافت
هم ابوبكر و هم هم عمربن خطاب هر دو مي دانستند كه خليفه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي عليه السلام است و لي با اين حال، خلافت را غصب كردند.(منابع و مآخذ شيعه وسني، همه دلالت دارند كه جانشين پيامبر(ص)، علي عليه السلام است نه ديگران)
6. تغيير «مقام ابراهيم»
مقام ابراهيم را پيامبر خدا به جاي اصلي برگردانده بود ولي عمربن خطاب آن را به جاي دوران جاهليت برگرداند.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص288، الاستغاثه، في بدع الثلاثه، ص72. بحار ج31، ص28)
7. فرار از جنگ
در جنگ احد، صحابه پيامبر از صحنه جنگ فرار كردند و جز حضرت علي عليه السلام و تني چند، كسي نماند. از جمله فراريها عمربن خطاب بود.(الصحيح من سيره النبي، جزء4، ص246، چاپ جامعه مدرسين، سه مجلدي)
8. تحريم مُتعهُ الحَجّ
حاجي هايي كه از كشورهاي دور مي آيند، پس از انجام اعمال عمره، آزاد مي شوند و محرمات احرام حلال مي گردند و حاجي مُحِلّ مي شود. پس از آن وقتي كه نهم ذي حجه رسيد دوباره احرام مي بندد و به عرفات مي رود. عمربن خطاب دستور داد حاجي ها در وسط عمره و حج، مُحِلّ نشوند و آنچه كه حرام بوده از اول تا آخر اعمال حج حرام است و همين الان اهل سنت بر اساس دستور عمربن خطاب عمل مي كنند.(الغدير، ج7، ترجمه ثبوت ص260 چاپ اول 1386. الاستغاثه ص72، بحارالانوار ج30، ص594. الايضاح ص44)
9. تحريم مُتعهُ النساء
بر اساس آيات و روايات، ازدواج مدت دار اشكالي ندارد و در زمان پيامبر و ابوبكر مسلمانان اين گونه ازدواج داشتند ولي عمربن خطاب گفت: متعه حج و متعه نساء در زمان پيامبر حلال بودند ولي من آن دو را تحريم مي كنم و هر كس دست به اين دو عمل بزند، كيفر خواهم داد و به اين ترتيب، ازدواج مدت دار، تحريم شد.(الاستغاثه، ص72. بحارالانوارج30، ص594. الغدير ج7، ثبوت، ص260. الايضاح ص432. اجتهاد در مقابل نصّ، ص212. شرح تجريد شعراني، ص536)
10. تجويز سه طلاق در يك مجلس
اگر كسي زن خود را طلاق بدهد و پس از مدتها دوباره او را به عقد خود در آورد، اين مي شود يك بار طلاق دادن. اگر پس از مدتي دوباره طلاق دادي و عده اش هم تمام شد و دوباره او را به عقد خود درآوردي، اين مي شود ازدواج دوم و طلاق دوم. اگر باز هم او را طلاق دادي و پس از تمام شدن عده طلاق، دوباره با او ازدواج كردي. اين شد سه بار طلاق دادن. پس از اين ديگر نمي تواني آن زن را به عقد خود درآوري مگر اينكه آن زن شوهر كند و آن شوهر او را به اختيار خود طلاق بدهد،‌ در اين صورت تو مي تواني براي بار چهارم با او ازدواج كني. عمربن خطاب گفت: اگر كسي در همان مجلس طلاق اول بگويد: اي زن تو را سه طلاقه كردم، آن زن سه طلاقه مي شود و ديگر نمي شود با او ازدواج كرد مگر اينكه آن زن شوهر كند و آن شوهر با آن زن همبستر بشود و بعدا به اختيار خود طلاق بدهد.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص248. الاستغاثه، ص76. بحار ج31 ص26)
11. عجم حق ندارد زن عربي بگيرد
عمربن خطاب دستور داد كه عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگيرند ولي عرب مي تواند از عرب و عجم دختر بگيرد.(الاستغاثه، ص82، بحارالانوار ج31، ص35)
12. نماز تراويح
عمربن خطاب گفت: اي مردم مي توانيد نمازهاي مستحب ماه رمضان را به جماعت بخوانيد. در حالي كه پيامبر منع كرده بود.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص254. الاستغاثه في بداع الثلاثه، ص70. بحارالانوار ج31 ص7. كلم طيب ص432)
13. تبعيض در تقسيم بيت المال
پيامبر اسلام(ص) بيت المال را مساوي تقسيم مي كرد و بين عرب و عجم، مهاجر و انصار، زن و مرد، زن پيامبر و غيرپيامبر، بدري و غيربدري فرقي نمي گذاشت ولي عمربن خطاب مهاجران را بر انصار ترجيح داد، عرب را بر عجم ترجيح داد، زنان پيامبر را به ديگران ترجيح داد و در ميان زنان عايشه و حفصه را بر زنان ديگر ترجيح داد.(الاستغاثه، ص64، بحارالانوار، ج31، ص144. الايضاح ص250، شرح تجريد شعراني، ص535)
14. آمين گفتن پس از «ولاالضالين»(الاستغاثه، ص61)
15. اضافه كردن «الصلوه خير من النوم» در اذان(الاستغاثه، ص59. اجتهاد در مقابل نص، ص226)
16. انداختن «حي علي خير العمل» از اذان(الاستغاثه، ص59،‌ الايضاح ص202. اجتهاد در مقابل نصّ، ص244)
17. عَول در فرائض ارث
اگر سهم همه را بخواهيم بدهيم، تركه ميت وافي نباشد، در اين صورت نقص بر دختران وارد مي شود ولي عمربن خطاب نقص را بر همه وراث وارد كرد.(اجتهاد در نصّ، ص265)
18. عدم اجراي حد زنا بر مغيره بن شعبه
مغيره بن شعبه با زني زنا كرده بود و چهار شاهد آماده بودند تا شهادت دهند. سه شاهد شهادت داد كه ما به چشم خود ديديم و چهارمي را عمر تهديد كرد و او از شهادت خود منصرف شد و مغيره بن شعبه حد نخورد.(اجتهاد در مقابل نص، ص340، بحارالانوار، ص639)
در همين منابعي كه ذكر شده بدعت هاي عثمان بن عفان را مي توانيد ملاحظه كنيد.

بدعتها ومفاسد عثمان:

ظاهرا وقتى عثمان بن عفان پذيرفت كه در ميان مردم به سنت شيخين ( ابوبكر وعمر ) حكم كند و بـه عـبـدالرحمن بن عوف چنين وعده اى را داد , مقصودش اين بود كه او هم مانند آنان اجتهاد مـى كـند و نصوص قرآن و سنت را تغيير مى دهد و هر كه زندگيش را در دوران خلافتش بررسى كـند , درمى يابد كه او در اجتهاد خيلى فراتر ازآنان گام برداشت تا آنجا كه مردم , اجتهادهاى دو يار ديرينه اش ابوبكر و عمر رااز ياد بردند . حـال دو نمونه را يادآور مى شويم: 1- مسلم در صحيحش , در كتاب صلاه المسافرين از عايشه نقل مى كند كه گفت :خداوند نماز را وقتى كه واجب كرد , دو ركعتى بود , سپس واجب كرد كه آن را دروطـن , به صورت تمام بخوانند ولى در مسافرت به همانگونه كه اولين بارفرض شده بود, واجب شد.(1) و هـمـچـنـيـن مـسـلـم در هـمان كتاب از يعلى بن اميه نقل مى كند كه گفت : به عمر بن خطاب گفتم : اگر آن روز از كفار مى ترسيديد و در نتيجه نماز را شكسته مى خوانديد ,امروز كه مردم در امنيت بسر مى برند , چه لزومى دارد كه ( در سفر ) نماز راشكسته بخوانيد ؟ عمر گفت : من هم در اين حكم , تعجب كرده بودم , از رسول خداعلتش را پرسيدم , فرمود : اين منتى است كه خداوند بر شما نهاده است , پس صدقه الهى را پذيرا شويد.(2) و همچنين مسلم در صحيحش در كتاب صلاه المسافرين و قصرها از ابن عباس نقل مى كند كـه گـفـت : خداوند نماز را بر لسان پيامبرش (ص ) در وطن چهار ركعتى و در سفر دو ركعتى ودر حال خوف ( در جنگ ) يك ركعتى واجب گردانيده است.(3) و همچنين از انس بن مالك نقل مى كند كه گفت : هر وقت رسول خدا به مسافت سه ميل يا سه فرسخ , از شهر خارج مى شد , نماز را دو ركعتى مى خواند.(4) و او نيز گفته است : با رسول خدا (ص ) از مدينه به مكه رفتيم , پس حضرت نماز رادو ركعت دو ركعت بجاى آورد تا بازگشتيم . راوى گـويـد : پرسيدم : چند روز در مكه اقامت داشت ؟ گفت : ده روز (5). مسلم در صحيحش در باب صلاه المسافرين و قصر الصلاه بمنى از سالم بن عبداللّه از پدرش نقل مى كند كه رسول خـدا (ص ) در مـنـى و اماكن ديگر , نماز مسافر را دوركعتى بجاى آورد و ابوبكر و عمر نيز نماز را شـكـسـتـه خـواندند , عثمان هم در آغازخلافتش , اينچنين خواند , پس دستور داد كه بايد تمام بخوانند(6). و همچنين در صحيح مسلم از زهرى نقل مى كند كه به عروه گفت : چرا عايشه نماز رادر سفر تمام مى خواند ؟ گفت : او اجتهاد كرده همانگونه كه عثمان نيز اجتهاد كرده است.(7) و بـديـنـسـان دين خدا و احكامش و نصوصش اينچنين مورد دخل و تصرف تاويل كنندگان وتـفسير مفسران قرار مى گيرد. 2 - عثمان نيز در مورد متعه حج و متعه زنان , مانند عمر , اجتهاد كرده و آن را تحريم نمود . بـخارى در صحيحش در كتاب الحج , باب التمتع و الاقران ازمروان بن حكم نقل نموده كه گفت : من عثمان و على را دريافتم كه كه عثمان ازمتعه حج نهى مى كرد و از اينكه بين عمره و حـج جـمـع كـنـد ولى وقتى على آن را ديدگفت : خداوندا , تو را اجابت مى كنم با حج و عمره , سپس افزود : من براى قول هيچ كس حاضر نيستم از سنت پيامبر دست بردارم. و مسلم در صحيحش در كتاب الحج باب جواز التمتع از سعيد بن مسيب نقل مى كند كه گفت : على و عثمان در عسفان بودند. عثمان از متعه و عمره نهى مى كرد , پس على به او گفت : چرا و چگونه امرى كه رسول خدا (ص ) آن را انـجـام داده , از آن نـهـى مـى كـنـى ؟ عـثمان گفت : برو , دست از ما بردار. على گفت : نمى توانم ساكت باشم و رهايت كنم سپس على در هر دو مورد (عمره و حج) تهليل كرد و بجاى آورد. از آگاهان بپرسيد - ج 2 / ترجمه سيد محمد جواد مهرى، تيجانى تونسى - محمد 1 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 142 . 2 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 143 . 3 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 143 . 4 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 145 . 5 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 145 . 6 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 145 . 7 - صحيح مسلم - ج 2 - ص 143 .برخي از مواردي كه حضرت علي عثمان را مورد انتقاد قرار داده به اين شرح است: در خطبه 128 جمله هايي كه علي(ع) در بدرقة ابوذر، هنگامي كه از جانب عثمان به ربذه تبعيد مي شد فرموده است، در آن جمله ها كاملاً حق را به ابوذر معترض و منتقد و انقلابي مي دهد و او را تاييد مي كندو به طور ضمني حكومت عثمان را فاسد معرفي مي فرمايد. در خطبه 30 جمله‏اي است: « اِسْتَاْثَرَ فَاَساءَ الْاَثَرَةَ؛ عثمان راه استبداد و استيثار و مقدم داشتن خود وخويشاوندان خويش را بر افراد امت، پيش گرفت وبه شكل بسيار بدي رفتار كرد». عثمان مرد ضعيفي بود، از خود اراده نداشت، خويشاوندانش، مخصوصاً مروان حكم كه تبعيد شدة پيغمبر بود و عثمان او را به مدينه آورد و كم كم به منزلة وزير عثمان شد، سخت بر او مسلط شدند و به نام او هر كاري كه دلشان مي خواست مي كردند. علي(ع) اين قسمت را انتقاد كرد و رو در روي عثمان فرمود: «فَلا تَكونَنَّ لمَرْوانَ سَيَّقَهً يَسوقُكَ حَيْثُ شاء َبَعْدَ جَلالِ السَّنَّ وَتَقَضََّي الْعُمُرِ؛ (نهج‏البلاغه، خطبه 163) تو اكنون در باشكوه ترين ايام عمر خويش هستي و مدتت هم پايان رسيده است . با اين حال مهار خويش را به دست مروان مده كه هر جا دلش بخواهد تو را به دنبال خود ببرد». از همه شديد تر آن چيزي است كه در خطبه « شقشقيه » آمده است: «اِلي اَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قامَ مَعَهُ بنَو اَبيه يَخْصِمُونَ مالَ اللهِ خَضْمَ اِلْابِلِ نِبْتَةَ الرَّبيعِ، اِلي اَنِ انْتَكَثَ فَتْلُهُ وَ اَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بطنَتُهُ؛ (نهج‏البلاغه، خطبة 3) تا آنكه سومين آن گروه بپا خاست، آكنده شكم ميان سرگين و چراگاهش. خويشاوندان وي نيز قد علم كردند و مال خدا را با تمام دهان مانند شتر كه علف بهاري را مي خورد، خوردن گرفتند تا آنگاه كه رشته اش باز شد و كارهاي ناهنجارش مرگش را رساند و شكم پرستي، او را به سر درآورد». ابن ابي الحديد در شرح اين قسمت مي گويد: «اين تعبيرات از تلخترين تعبيرات است و به نظر من از شعر معروف حطيئه كه گفته شده است هجو آميزترين شعر عرب است، شديدتر است.» مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ سيري در نهج البلاغه صفحه482،شهيد مطهري به نقل از سايت تبيان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: اثبات حقانیت شیعه ، ابهام زدایی ، ،

برچسب‌ها:
[ جمعه 7 اسفند 1394برچسب:آیه ی تطهیر,اثبات حقانیت,سوره ی نسا آیه ی 59, ] [ 9:8 ] [ سینا صالحی زاده ]
[ ]